شعر طنز
دو شعر طنز از دو وبلاگ طنز:
نفت یعنی زندگی با بوی خوش
صبح در آیینه دیدن روی خوش
نفت یعنی اشتعال قلبها
نفت یعنی خوش به حال قلبها
نفت یعنی از عدالت لب به لب
غرب وحشی از خجالت لب به لب
نفت یعنی مرگ بر بوش و بلر
روزگار هر دو بدخیم و كدر
نفت یعنی بازگشت اشتهام
از طریق خوردن سود سهام
نفت یعنی سفرهها رنگین شده
بطن ما از متن آن سنگین شده
نفت یعنی وعدههای دلفریب
جمله ملت غرق رؤیایی غریب
نفت یعنی پول در دست رییس
ریختن در پای روزنامه نویس
نفت یعنی وامهای ازدواج
ملت خوشبخت هر شب هاج و واج
نفت یعنی بهترین نوشیدنی
در بساط خلق بی كوشیدنی
نفت یعنی عشق با طعم خیار
بی خیال رستم و اسفندیار
نفت یعنی پشت بر سختی كنیم
دائماً احساس خوشبختی كنیم.
منبع:ابن محمود
دی با صنمم بر لب یك جــــــوی نشستیم
یك چای بخوردیم و بسی تخمه شكستیم
(البت كمی آن سوتر از این محفل ســــادهبودند دو جیـن عضو قدیم خــــــــــــانواده)
كوتــــــــاه سخن آنكه من و شاهـد گیتیبودیم به صحبت ؛ سخنانی درپیتــــــــی!
گفتم: صنما راز خم این مژه چون اســــت؟كز قامت آن ملك جهان كوچك و دون است!
گفتا: صنما! ول بنما! این چه سوال است؟كز لطف ریمل این مژه در حد كمال است!
گفتم: چه كسی زخم بر آن بینی بی نقص نشانده؟
لب تر بنما نفــــــــــــــــــله كنم، صبـــر نمــــانده!
گفتا كه : دماغم همه مدیون همین است
این زخـــمه جـــراح، نه از مایه كین است
گفتم: صنما این چه عجب دیده سبزی است تو داری؟خواهم كه زنم جلد بر این تحفه، بده چســــب نواری!
گفتا: صنـــما خر نشو! ما را نده آزارگویند به این � لنز ملون � همه بازار!
گفتم كه: از این شعشعه طره زلفان تو مستمای بار خدایا! فتبارك به تو، از جای بجـــــستم!
گفتا كه : مد موی من از نوع كـلنگی است!مهواره نشان داد! مدش عند فرنگی است!
(این نـــــــــــكته تذكر بدهم خدمت خوباندربـــــــــــــــــاره آن شعشعه طره زلفان؛
آن شــــــعشعه كه صحبت آن رفت به بالااز پشت حجاب آمد و تـــــابید!!! ، به مولا!)
گفتم: صنما این چه جلوبندی و رینگ است!؟این كار خدا نیست، بساط تیـونیـنــگ است!
***خوانندگان محترم! از كسانی كه دچار عارضه قلبی هستند خواهش می كنم از خواندن ادامه داستان صرفنظر كنند! با توجه به حماسی شدن ادامه ماجرا٬ فیتیله وزن شناسی تان را تنظیم كنید!
به محضی كه حرفم به پایان رسید
عذابی الیم از فلك ســــــــر رسید
شكر خوردم از آن غــلط كردنم
چو دیدم یه لنگش پس گردنم!
علم كرد و خم كرد و كوبید پایبه آنی دگر مـن نبودم به جای!
بدین ضـــربت آن یل بی وفا
به كله برفتم تو جوب از قفا!
ز الـــطاف آن ضربه هــــــــــمسرمدو شب چرخ می زد جهان بر سرم
"زمین شش شد و آسمان گشت هشت"یكی بس نَبُد، یــــــــارمان گشت هشت!
بگفتم: كــــدامین یل گرزدارچنین گرز كوباند بر فرق یار؟
گمان مــــی كنم كار آرنولد بود
بروس لی ندارد چنین تار و پود!
بگفتا : كه این ضربه �چون دان سوكیست�بروس لی كجــا بود؟ آرنـــــــولد كیست؟!
چو شش بخیه بر فرقمان دوختنددلم را به پندی چنین ســـوختند؛
زبان دركـــــــش ای عاقل كارداننگوید ســــــخن مرد بسیار دان!
منبع: آفساید